بدون عنوان
سلام عزیزم
روزها میگزره و تو قشنگم داری نزدیک به تولد دوسالگیت میشی خیلی بزرگ شدی چند روز پیش با بابای رفته بودیم بیمارستان میلاد از زمانی که رسیدیم تا زمانی که برگردیم همش یاد روز تولد تو و اون یه هفته ای که تو دستگاه بخاطر زردیت بستری بودیم افتادیم و من خیلی دلم تنگ شده بود.
هر روز کارای جدیدی انجام میدی مثلا چند روز پیش داشتی بازی میکردی شروع کردی به شمردن و تا هفت شمردی بدون اینکه من یادت بدم.
تلفنو بر میداری میزاری روی گوشت توی خونه راه میری اخم میکنی بعد میگی (( سیام خوبی میگم ففون ماشین عیاب شده بابا یفت باشه عافظ))
وقتی شربت یا آب بهت میدم بعدی که میخوری میری توی سینک پرت میکنی (البته برام هی لیوان میشکونی ) برای خودت دست میزنی میگی آفریین آفریین .
من عاشق اون ناز کردنات هستم خدا دیدو دخترت نکرد مامانی اینقدر تو خودتو لوس میکنی میای منو بغل میکنی میگی عزیزم عسلم بعد منو محکم میبوسی میگی چسبید (قوربونت برم)
وقتی دعوات میکنم ( آخه دست به خراب کردنت و بهم ریختنت عالیه ) میای می گی مامانی مامانی نازی نازی بعد منو ناز میکنی و تا زمانی که من نخندم و نگم باشه ادامه میدی
امیرطاها در حال هندونه خوردن
اینم یه دش داشه عربی که خاله نسرین از عراق برات گرفته
قوربونت برم عین خوده بچه عربا شدی
شیخ امیرطاها
امیرطاها در حال آب بازی (طالقان)