اميرطاهااميرطاها، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

امير کوچولوی مامان بابا

حرف زدن جدید امیرطاها

امیرطاها يايا قونه = امیرطاها لالا کنه بابا يفت = بابا رفت سبيچ = سويچ خياب شد = خراب شد  امير طاها خیلی با نمک شدی و کارها بامزه ای میزنی و حرفهای با نمکی میزنی مثلا توی ماشین وقتی بابایی تند میره میگی بابا یواش یا چند روز پیش رفتیم خونه بابا بزرگت ( پدر بابایی)بعد بابابزرگ عطسه کرد و تو ترسیدی بعد با اخم گفتی آقا جون یواش   و هممون کلی خندیدیم. یا اگه از دست من اگه چیزی بیفته میگی چی بود؟ شکست؟یا همرو به اسم صدا میکنی مثلا به بابی من میگی سالم (اسم بابابزرگه) یا میگی حاجی یا به بابای خودت میگی محسن خلاصه فدات بشم عین طوطی شدی همه چیزو تکرار می کنی   خیلی دوست دارم تازه اینقدر قشنگ نماز میخونی هروقت باب...
6 مرداد 1392

خوشگل مامانش

امیرطاها ماشالله زرنگ و مهربون و شیطون شدی مثلا وقتی کار بدی میکنی و من با اخم تورو نگاه می کنم میای و منو نازی می کنی و هی میگی نازی نازی (الهی قربونت برم) . مدام توی خونه راه میریو میگی 500 ملون یعنی 500 میلیون ، به هرچیزی که میچرخه میگی آن آن مثلا میگی آن آن ماشین یعنی چرخ ماشین.     امیرطاها بعد از حمام           فدات بشم که همیشه دوست داری عینک بزنی           امیرطاها و محمدرضا (پسرخاله ) در باغ وحش                   ...
24 خرداد 1392

امیر طاها و عید نوروز 1392

امیرطاهای مامان در روز اول عید   اینم عیدی من و بابایکه البته یه یکی دو هفته ای زودتر بهش داده بودیم     امیرطاها و سفرهای نوروزی   یزد     بندرعباس     قشم    بندر لنگه     آباده شیراز        زرین شهر اصفهان     و در آخر سفر به پابوس آقا امام رضا(ع) رفتیم             &nbs...
31 فروردين 1392

شیطونیای امیرطاها

امیرطاها ماشاالله تو این چند ماهه یه کارای عجیبی کردی و یک سری خسارت  هم زدی مثلا یه ماه پیش گوشیه مامانیو انداختی تو گلدون بامبوها و گوشیم سوخت و دیگه هم درست نمیشه   همچنین ماشین حساب بابارو هم انداختی دوباره تو گلدونالبته خداروشکر اونو خشک کردیم کار کرد. جدیدن همش دوست داری یه سری وسایلو توی یه چیزی بندازی مثلا چند وقت پیش فندک گاز گمشد هر چی گشتم پیدا نکردم تا اینکه لباس انداختم لباسشویی که دیدم صدای ناجوری میاد اومدم دیدم بله شما نیم فسقلی انداختیش اونجا. خلاصه یه عالمه کارای عجیب انجام میدی در کابینتو باز میکنی هرچی سبد و قابلمه هست برام تو حال ردیف میکنی میری از تو اتاق اسباب بازی میاری پرت میکنی تو حالو دوباره می...
30 اسفند 1391

حرف زدن

حرف زدن امیرطاها عک اس  = عکس مامانیه مامان زیزب= مامان زینب بابا تی تخخ = تخت دو ده وقتی هم اذان میگه دستشو میزاره روی گوشش و میگه آ آآآآآآآ یعنی اذان میگه بعدشم مهرو میزاه و نماز میخونه سجده هم که پاهاش صاف خم میشه سرشو میزاره روی مهر (الهی قربونش برم )   اینم پسر خوشتیپ ما ...
20 بهمن 1391

بدون عنوان

ماشاالله پسرم بزرگ شده و داره آتیش میسوزونه همش باید دنبالش باشم که خرابکاری نکنه. حرفای شیرنم یاد گرفته میزنه مثلا میگه بچه, به من میگه مادر ولی گاهی وقتها به باباش میگه مامان , عمه , عمو , دستت , این چیه رو میگه. قربونش برم وقتی صداش نمیاد میفهمم داره یه چیزیرو خراب میکنه وقتی هم میرم بالاسرش واسه اینکه دعوا نکنم خودشو برام لوس میکنه. اینم دوباره چندتا عکس از جیگرم   امیرطاها و علاقه همیشگیش رفتن بالای میز   امیرطاها و خونه تکانی   امیرطاها تو بغل عروسکش خوابیده و تلویزیون نگاه میکنه البته قابل توجه که اینجا بخاطر شیطونی آقا امیر چشم راستش کبود شده   امیرطاها همراه پسرخالش محم...
11 بهمن 1391

مهرمادری

مهرمادری تا حالا شده با صدای ملچ و ملوچ خوردن انگشت یه نی نی بیدار بشی؟ تا حالا شده برای شادی یه نی نی، چهار دست و پا توی خونه بچرخی و بع بع کنی؟! تا حالا شده گوشه گوشه ی خونه قایم بشی تا یه نی نی با پیدا کردنت بزنه زیر خنده؟ تا حالا شده وسط نماز خوندن مهرت غیب بشه و بعدش خیس شده پیداش کنی؟ تا حالا شده مهره های یه تسبیح پاره شده رو به بند بکشی و باز اونو روی گردن یا تو دستای یه نی نی ببینی؟ تا حالا شده چند تا تیکه ظرف رو در چند مرحله بشوری تا به صدا کردن مکرر یه نی نی جواب بدی؟ تا حالا  شده شب تا صبح بالا سر یه نی نی بیدار بمونی و فقط به سلامتیش فکر کنی؟ تا حالا شده میز و کمد و آ...
12 آذر 1391